درخت گردو

سرگرم کننده ی آفتابی

درخت گردو

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت:همه این کارهای دنیا درست است فقط نمیفهمم چرا گردوی به این کوچکی بالای این درخت بزرگ قرار دارد ولی هندوانه به آن بزرگی لای بته های کوچک!!!
همین طور که داشت با خودش حرف میزد .....
ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و بینی اش خون آمد او به خودش گفت:""""""خدا را شکر""""""
اگر یک هندوانه بالای درخت بود دیگر چیزی از من باقی نمی ماند.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: داستان، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی