سرگرم کننده ی آفتابی

متحرّک(سری دوم)



:: موضوعات مرتبط: تصویر، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


لطیفه

1-انگشت پا است ديگر........................گاهي دلش ميخاهد از جورابمان بيرون بزند وآبرويمان راببرد

2- اگه من رییس جمهور بشم به فلسطین و لبنان میگم: بیاین با هم دوست معمولی باشیم. خرجشون خیلی زیاده.

3- شعار دختران در راهپیمایی: ما اعتراض داریم. شوهر نیاز داریم. شوهر شوهر شعار ماست. ازدواج افتخار ماست.

4-  یارو میمیره. اون دنیا ازش میپزسن چیشد مردی؟ میگه: شیر خوردم. میگن: شیرش فاسد بود؟ میگه: نه گاوه یهو نشست.

5- یارو میخواسته شیر داغ بخوره، زیر پا گاوه آتیش روشن میکنه!

6- تو کلاس ما دو دسته سوال میکنن:

1-واسه وقت تلفکنی.

2-قبلا خودشون خوندن ،میخوان به رخ ما و معلّم بکشن.

7- به بعضیا باید گفت: شکلات مغز داره، ولی تو نداری!!!

8- سوار تاکسی شدم. کناریم دستش مرغ و روغن و اینا بود. گفتم: سبد کالاست؟ گفت:آره. گفتم: پس ربّش کو؟؟ گفت: مگه ربّم میدن؟؟؟ گفتم:آره. پیاده شد رفت دنبال رب! خدایا منو ببخش. خودت دیدی جا خیلی کم بود.

9- نظر دخترا در مورد شوهر آیندشون: دنبال مردی میگردن که فقط مهربان باشه. این توقّع زیادی از یک دکتر میلیاردر است؟

10- خاطره ی غضنفر: یادش بخیر، قدیما با هزار تومن میرفتیم مغازه با یه نوشابه خانواده و دو بسته چیپس و سه تا بستنی و چهار تا شکلات میومدیم بیرون.امّا الآن همه جا دوربین مخفی کار گذاشتن!

 



:: موضوعات مرتبط: لطیفه، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


طنز

1-ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺗﺎﺯه اﺯ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﭙﺎﺱ و ﻗﻤﭙﺰ و ﺑﮕﻮ ﺧﺐ ﺭاﺣﺖ ﺷﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺟﺪﻳﺪا,ﺗﺎ ﺗﻜﻮﻥ ﻣﺒﺨﻮﺭﻳﻢ ﻳﺎ ﻣﻴﮕﻦ ا ﻭاااااا ﻳﺎ ﻣﻴﮕﻦ ﺳﻮﺳﻚ ﺗﻮﻟﻪ. ﺧﻮﻭﻭﻭ ﻳﻌﻨي ﭼﻪ?ﺧﺪا ﺑﺨﻴﺮ ﻛﻨﻪ اﻓﺘﺎﺩ اﻓﺘﺎﺩه ﺁﻗﺎ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭ ﺷﺪ....

2-ﻣﻮﻗﻊ ﺩﺭﺱ ﺟﺪﻱ ﺍﻡ . . .
ﻭﻟﻲ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﻮﺧﻲ , ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻫﺎﺗﻮﻥ ﻣﻴﮕﻢ , ﻣﻲ ﺧﻨﺪﻡ . .
ﻭ ﺑﻲ ﻧﻤﮏ ﺗﺮﻳﻦ ﻭ ﺳﮓ ﺍﺧﻼﻕ ﺗﺮﻳﻦﻣﻌﻠﻤﺎ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﻴﻨﻮ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻦ. . .

3-امسال سال مار بود همه میگفتن امسال همه همدیگرو مثل مار با زبونشون نیش میزنن....
.
.
.
سال بعد که سال اسب...
ینی همه میخوان به همدیگه لقد بزنن ؟!!

4- روش تست زنی من:
100% تضمینی
اگر بین دو گزینه شک کردید اون گزینه ای رو بزنید که از نظر شما اشتباهه

5-با دوستام مسابقه گذاشتم که هرکی بیشتر بیسکوئیت رو تو آب نگه داره برندس،
حالا من ساقه طلایی رو الان حدود 45 دقیقه ای هست که تو آب نگه داشتم نصف لیوان خالی شده ولی ساقه طلایی آخ هم نگفته !!

6-آیا می دانید زبان ایرانی ها مختصرترین زبآن دنیاست؟مثال: جمله "میری سریع این کار و انجام میدی و بر می گردی"فقط با یک کلمه بیان می شود: "اومدیا

7-اینایی که میگن پول خوشبختی نمیاره
آقا بیاید و منو بدبخت کنید
اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم

8-میگن تو روز قیامت "گـــوگـــل "تمام سرچ هایی رو که کردی لو میده..
گفتم که در جریان باشید...

9-به یارو میگن رتبت تو کنکور چند شده؟؟؟
میگه یه گیگ!!!!
همه تعجب میکنن!!!!!

بعد یارو میگه آخه رتبم اومد 1024

10- اگه بجای سبد کالا سبد بلا میدادن قطعا چندتا به من تعلّق میگرفت!



:: موضوعات مرتبط: طنز، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


کم فروش واقعی

مرد فقیری بود که همسرش کره درست می کرد و او آن ها را به یکی از بقّالی های شهر می فروخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویی درست می کرد. روزی مرد بقّال به اندازه های کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آن را وزن کند. هنگامی که آن ها را وزن کرد، اندازه ی هر کره 900 گرم بود. او از دست مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد گفت: دیگر از تو کره نمی خرم، کره های تو 900 گرم بود. مرد فقیر نارحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم. یک کیلو شکر از شما خریدم و آن را وزنه قرار دادیم.



:: موضوعات مرتبط: داستان، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


یکی از پسرانش

عابدی با تعدادی از شاگردانش از راهی می گذشت. نزدیک دروازه ی یک شهر با ردیفی از فروشندگان دوره گرد روبه رو شد که کنار جاده بساط خود را پهن کرده بودند و به رهگذران غذا و لباس و میوه می فروختند. عابد متوجّه شد که یکی از فروشندگان پیرزنی است که میوه های خود را در سبدی چیده و به خاطر قیمت مناسب و کیفیت میوه ها مردم بیشتری را به دور خود جمع کرده است. چند قدم بالاتر چند جوان میوه فروش بودند که کسی از آن ها خرید نمی کرد. ناگهان آن چند جوان طاقتشان تمام شد و با عصبانیّت سراغ پیرزن رفتند و با لگد سبد میوه های او را به گوشه ای پرتاب کردند و مانع کسب و کار او شدند. پیرزن هم که قدرت مقابله با آن  ها را نداشت مدام با صدای بلند می گفت: به زودی پسر رشیدش خواهد آمد و آنها را ادب خواهد کرد. عابد به سرعت نزد پیرزن رفت و با صدا ی بلند او را مادر خود خطاب کرد. سپس شروع کرد به جمع کردن میوه ها. میوه فروش های جوان تا این صحنه را دیدند با ترس و لرز وسایل خود را برداشتند و از آن جا دور شدند. بعد از مدّتی که دوباره مشتری ها دور پیرزن جمع شدند، عابد نزد شاگردانش برگشت و از آنها خواست تا به راه خود ادمه دهند. در طول راه شاگردی از عابد پرسید: آن پیرزن واقعا مادر شما بود؟ عابد لبخند زد و گفت: می توانست باشد. آن جوان ها هم می توانستند پسران او باشند . امّا حرص و طمع و خودخواهی باعث شده بود که آنها از یاد ببرند همه انسان ها اجزای یک پیکر هستند. خوب من هم می توانستم پسر او باشم.



:: موضوعات مرتبط: داستان، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


اعجاز سجده بر خاک

بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناتیسی دریافت می کند. شما امواج الکترومغناتیس رو از تجهیزات الکتریکی ای که استفاده می کنید و نمی توانید کنار بگذارید دریافت می کنید. همچنین از لامپ های روشن که در یک ساعت هم خاموش نمی شوند. شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناتیس را دریافت می کند. آیا سردرد دارید؟ آیا احساس تنبلی و ناراحتی در کار و درد دارید؟ شاید علّت همه ی این ها وجود الکترو مغناتیس در بدن شما باشد. یک دانشمند غیر مسلمان اروپایی تحقیقاتی را شمال یافتن بهتری روش برای خارج کردن امواج الکترومغناتیس که به بدن شما آسیب میزند انجام داده است. او دریافت که شما با گذاشتن پیشانیتان بیشتر از یک ساعت بر زمین، امواج الکترومغناتیس مضّر را تخلیه خواهید کرد.بنابراین اگر می خواهید این مشکلات برطرف شوند، باید سر را بر خاک بگذارید تا امواج خارج شوند. و آنچه شگفت انگیزتر است این است که بهترین راه که پیشانیتان را بر خاک بگذارید رو به مرکز زمین است. چراکه دراین حالت امواج بهتر تخلیه خواهند شد. بر اساس اصول علمی، ثابت شده که مکّه مرکز زمین است و کعبه درست در مرکز زمین وافع شده. بنابراین سجده در نمازتان بهترین راه برای تخلیه سیگنال های مضر از بدن است.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی


ماجرای شب امتحان

روش درس خوندن من در ایّام امتحانات:

این که طولانیه ولش کن

این که تابلوئه ولش کن

این هم که خیلی چرته نمیاد

این هم اگه بیاد نمره زیادی نداره

آخیش برم بیرون.



:: موضوعات مرتبط: طنز، ،
نويسنده : امیررضا مرعشی