ایستاده و به ویترین فروشگاه نگاه می کرد
زنی در حال عبور اورا به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید
و گفت مواظب خودت باش
کودک :ببخشید خانم شما خدا هستید؟
لبخند زد و گفت :نه، یکی از بنده های خدا هستم
کودک :میدانستم با او نسبتی داری......
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
داستان،
،